جدول جو
جدول جو

معنی پیام بر - جستجوی لغت در جدول جو

پیام بر
وخشور
تصویری از پیام بر
تصویر پیام بر
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیام آور
تصویر پیام آور
پیغام آور، پیام آورنده، آورندۀ خبر یا پیغام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیامبر
تصویر پیامبر
پیغمبر، نبی اللّٰه، رسول، پیغامبر، پیمبر، وخشور، نبی، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی
آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیغامبر
تصویر پیغامبر
پیغمبر، نبی اللّٰه، پیامبر، وخشور، پیمبر، نبی، رسول، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی
آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میان بر
تصویر میان بر
قسمت گوشتی و خوراکی میوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میان بر
تصویر میان بر
ویژگی راهی که از مسیر اصلی کوتاه تر است
فرهنگ فارسی عمید
(هََ جَ)
رساندن سخنی و گفتاری از کسی بدیگری. اداء رسالت کردن. پیام رساندن
لغت نامه دهخدا
(یامْ بُ)
دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن، واقع در 15هزارگزی صومعه سرا. با 147 تن سکنه. آب آن از نهر و استخر و راه آن مالرو است. نصف اهالی در تابستان ییلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اَ نا)
پیغامبر. پیغمبر. پیمبر. وخشور. نبی. رسول. آنکه واسطۀ ابلاغ سخنی باشد از کسی بدیگری خواه بزبان و خواه بنامه. رجوع به پیغامبر و پیغمبر و پیمبر شود، قاصد. برید. پیک. پیک خبر رساننده. (شرفنامه) ، پیام آور. رجوع به پیام آور شود
لغت نامه دهخدا
(یامْ بُ)
برندۀ میان، راه کوتاهتر. راهی در میان دو نقطه که نسبت به راه یا راههای دیگر کوتاهترین باشد. مستقیم ترین و کوتاهترین راه بین دو نقطه نسبت به راه اصلی که به صورت خط منحنی و منکسر است. اقصر فاصله میان دو نقطه در مسافت. راهی که اضلاع را نپیماید و از زاویه ای به زاویه ای محاذی شود. (از یادداشت مؤلف).
- راه میان بر، راه اقصر. راهی که نسبت به راه یا راههای اصلی کوتاهتر باشد. (از یادداشت مؤلف).
- میان بر زدن راهی،میان بر کردن راهی. (از یادداشت مؤلف).
- میان بر کردن، پیمودن فاصله دو نقطه از کوتاهترین و نزدیکترین راه. پیمودن اقصر فاصله. به جای اینکه دو ضلع را بپیمایند مستقیم از گوشه به گوشه پیمودن. (از یادداشت مؤلف).
- ، مقابل کف بر کردن. بریدن درختی بالاتر از کف زمین. (یادداشت مؤلف).
، هرچیز که فاصله و حاجبی میان دو چیز ایجاد کند، حجابی که میان دو اتاق یا دو چیز واقع باشد. (حاشیۀ شرفنامه ص 420) :
به کم مدت از کار پرداختند
میانبر ز پیکر برانداختند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
رسول. آنکه واسطۀ ابلاغ سخنی و گفتاری از کسی بدیگری باشد خواه زبانی و خواه بنوشته. پیغام آور. قاصد. (شعوری). ایلچی. (شعوری) :
رسولی رسیده ست با رای و هوش
پیام آوری چون خجسته سروش.
نظامی.
درآمد پیام آور سرفراز
پرستش کنان برد شه را نماز.
نظامی.
اگر من بچشم تو نام آورم
سکندر نیم زو پیام آورم.
نظامی.
در آیین شاهان و رسم کیان
پیام آوران ایمنند از زیان.
نظامی.
ترنّم سرای تهی مایگان
پیام آور دیگ همسایگان.
نظامی.
نماید که در حضرت شهریار
پیام آورم بازخواهید بار.
نظامی.
به بیغاره گفتا بیاور پیام
پیام آور از بند بگشاد کام.
نظامی.
- پیام آور مختار، پیغمبر اکرم:
هر کس که سخن گفته همه فخر بدوکرد
جز کایزد دادار و پیام آور مختار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(پَ بَ)
عمل پیامبر. پیغمبری. وخشوری. رسالت. پیام گزاری
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ)
دهی جزء دهستان پره سرطالشدولاب بخش رضوان ده شهرستان طوالش. واقع در 7 هزارگزی شمال رضوان ده. کنار شوسۀ پهلوی به آستارا. جلگه، معتدل، مرطوب، دارای 223 تن سکنه. آب آن از رود خانه دنیاچال. محصول آن برنج و غلات و لبنیات. شغل اهالی آن زراعت و راه آنجا اتومبیل روست و در حدود 8 باب دکان سر راه شوسه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیغمبر
تصویر پیغمبر
رسول، نبی، فرستاده خدا
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیش برد کسی که قبل از دیگران ببرد، آنکه عده دستهای برده اش پیش از حریف خاتمه یابد. یا سه دست پیش بر. (در نرد و غیره) یعنی سه دست بازی را از حریف زودتر بردن، (اسب دوانی) اسبی که جایزه نخستین را میبرد و برنده اول است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیام بردن
تصویر پیام بردن
رساندن پیغام (کتبی یا شفاهی) ادا رسالت کردن پیام رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
راه کوتاهتر، مستقیم ترین و کوتاهترین راه بین دو نقطه نسبت به راه اصلی
فرهنگ لغت هوشیار
رسول، آنکه واسطه ابلاغ سخنی و گفتاری از کسی بدیگری باشد خواه زبانی و خواه بنوشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه بر
تصویر گیاه بر
برنده گیاه، داس که با آن گیاه درو کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیامبری
تصویر پیامبری
رسالت، پیغمبری، پیامگزاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیغامبر
تصویر پیغامبر
فرستاده خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاز با
تصویر پیاز با
آشی که با پیاز تهیه کنندبصلیه
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه واسطه ابلاغ (کتبی یا شفاهی) باشد رسول پیام آور، قاصد پیک برید، پیغمر پیغامبر وخشور نبی رسول: و درود بر پیامبر گزیده محمد مصطفی و بر اهل بیت و یاران وی. (دانشنامه. منطق 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیامبر
تصویر پیامبر
((پَ بَ))
پیک، کسی که پیغام را می برد، نبی، فرستاده خدا، پیغامبر، پیغمبر
فرهنگ فارسی معین
اسبابی الکترونیکی برای دریافت و ضبط پیام کسانی که به شماره معینی تلفن می کنند، منشی تلفنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیامبری
تصویر پیامبری
پیام آوری، قاصدی، نبوت، رسالت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیغامبر
تصویر پیغامبر
((پِ بَ))
پیک، کسی که پیغام را می برد، نبی، فرستاده خدا، پیامبر، پیغمبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میان بر
تصویر میان بر
((بُ))
راهی غیر از راه اصلی که کوتاه تر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیام آور
تصویر پیام آور
منادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیامبری
تصویر پیامبری
رسالت
فرهنگ واژه فارسی سره
پیغمبر، رسالت ماب، رسول، وخشور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیغامبری، پیغمبری، رسالت، نبوت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ایلچی، پیام رسان، پیغام آور، پیک، رسول، قاصد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع کلاردشت چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
گل و شکوفه ی گیاه آقطی
فرهنگ گویش مازندرانی